آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

نیمی از من ، نیمی از تو

70 روزگى

عشق کوچولوی من سلام این روزا هر لحظه که میگذره تو بزرگتر میشی و کارای جدید میکنی. عاشق خنده هاتم. خیلی ناز میخندی و پسری خوش خنده ای هستی. وقتی میخندی همه خسته گی هام در میره و اشک تو چشام جمع میشه خیلی خیلی لذت بخشه. امیدوارم هر کی آرزوی مادر شدن داره به آرزوش برسه.   دیروز روز مادر بود . بابایی کلی برام سلیقه به خرج داده بود ولی خب من چند روزیه حال درست و حسابی ندارم. دلم بدجوری گرفته... احساس میکنم تو زندانم... احساس میکنم مامان بد و بی حوصله ای هستم. طاقت گریه های تو و ندارم حتی نق زدناتو. مامانی از امروز تصمیم گرفتم تمام انرژیمو و حوصلمو برات بذارم و مامان خوبی برات باشم. الان مثل فرشته ها خوابیدی. دو روزه خیلی بی قراری م...
30 ارديبهشت 1391

گردش دونفری

سلام پسر گلم بالاخره بعد از مدت ها بابایی اومد چند خطی بنویسه ... پسر خوبم چند روزی هست که کم کم با همدیگه میریم بیرون. هوا خوب شده و تو هم بزرگ شدی عزیزم   امروز مامان می خواست بره استخر که شما گل پسر انگار حسودیت شد و زدی زیر گریه. برای همین مجبور شدیم لباسهات رو بپوشیم و سه نفری بریم ... مامان و رسوندیم استخر و دو نفری رفتیم گردش پیش دوستای بابا. اول رفتیم داروخونه عمو هادی و کلی صحبت کردیم. عمو گفت که حسابی بزرگ شدی گل پسر. چای خوردیم و بعدش رفتیم پیش چند تا عمو دکتر دیگه نشستیم و شما هم همش خواب بودی عزیزم. آخر سر هم رفتیم دنبال مامان خسته و آوردیمش خونه . آفرین پسر خوب و نانازم که اینقدر آروم و خ...
27 ارديبهشت 1391

دو ماهگی

پسر نازم دو ماهگیت مبارک اومدم بگم عااااااااااااااااااااااااااااااشقتم فردا واکسن داری گلم! خیلی میترسم اذیت بشی! امیدوارم اصلا اصلا اذیت نشی کوچولوی شیرینم   ...
15 ارديبهشت 1391

55 روزگی

سلاااااااااااااااااام ما و آرتین جون الان شمالیم! درسته هیچ جا نمیتونیم بریم ولی خب خیلی خوش میگذره. آرتین هم الان خوابه. اینم عکسای جدید از خونه مادربزرگ و پدربزرگ در شمال   اینم آرتین و پدربزرگ مهربون اینم آرتین و کادوی عمو جوووووووووووووووون ...
10 ارديبهشت 1391

47 روزگی

پسر گلم کم کم داری بزرگ میشی. قربون نگاهت برم که با چشمای قشنگت دنبالمون میکنی و جدیدا کمی گردن میگیری. همش میخوای صدا در بیاری ولی گاهی میتونی بگی آوووووووووو! وقتی تو بغلم راهت میبرم کلی کنجکاوی میکنی و به اطراف نگاه میکنی و دقت میکنی. لبخندای خوشگل میزنی و منتظرم که با صدا بخندی و من برات غش کنم. الانم مثل فرشته ها تو گهواره ات خوابیدی. دیروز خیلی دل درد داشتی  و تا نصفه شب طول کشید. امیدوارم دیگه اینقدر اذیت نشی عزیزم. خیلی دوستت دارم عشق شیرین من ...
3 ارديبهشت 1391
1